کد خبر: ۶۶۰۴
۰۲ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

مردان چهاربرج اعتقادی به کمک در خانه‌تکانی نداشتند!

در آن سال‌ها بر خلاف حالا خانه‌تکانی فقط توسط خانم‌ها انجام می‌شد و مردان در این کار همکاری نمی‌کردند و معتقد بودند دخالت آقایان در خانه‌تکانی باعث قهر و دعوا در زندگی زناشویی خواهد شد.

روز‌های آخر اسفند شور و حال دیگری دارد، همه در حال جنب‌وجوش و آماده شدن برای استقبال از بهار و جشن باستانی نوروز هستند. مغازه‌ها شلوغ‌اند و بازار‌ها پرهمهمه. لباس‌ها و کفش‌ها نو می‌شود و هزینه‌های زیادی صرف شادی و شاد کردن؛ اما صفحات تاریخ معاصر را کمی که عقب برویم، رسم و رسوم متفاوت و ساده‌تری برای استقبال از عید نوروز می‌بینیم که اگرچه زرق‌و‌برق امروز را نداشته، اما تا دلت بخواهد گرم و صمیمی و دل‌انگیز بوده است. رسم و رسوماتی که امروزه از برخی از آن‌ها جز نامی بر سر زبان‌ها نیست و اگر نباشد، تلاش اهالی رسانه و پژوهشگران، به همراه پیروان پیر خود در دل خاک، فرو خواهند شد.  

مردم گذشته آداب و رسوم خاصی برای استقبال از بهار و نوروز داشتند، آداب و رسومی که نشان از صمیمیت و همراهی مردم با یکدیگر داشت. خاطرات شیرین نوروز به ویژه برای کودکان و نوجوانان آن سال‌ها تکرار نشدنی است و طعم آن برای همیشه در کام کودک باقی خواهد ماند.

 

اعتقاد جالب مردان در کمک نکردن!

اصغر فهمیده شصت‌ساله از اهالی قدیمی چهاربرج است که بسیاری از خاطرات شیرین کودکی او درباره عید و آداب و رسوم مربوط به آن است. «خانه تکانی همیشه چند روز قبل از آمدن عید نوروز انجام می‌شد و آداب و رسوم خاصی داشت».

فهمیده این جمله را می‌گوید و ادامه می‌دهد: در آن سال‌ها بر خلاف حالا خانه‌تکانی فقط توسط خانم‌ها انجام می‌شد و مردان به آن صورت در این کار همکاری نمی‌کردند؛ در واقع این کار را کسر شأن خود می‌دانستند. علاوه بر این اعتقاد داشتند دخالت آقایان در این کار باعث قهر و دعوا در زندگی زناشویی خواهد شد، بنابراین ترجیح می‌دادند که در این امور دخالت نکنند.

 

آداب و رسوم فراموش‌شده آغاز سال نو از زبان اهالی محله چهاربرج

 

دور ریختن ظروف شکسته برای فرار از بدبختی

او می‌گوید: چند روز مانده به عید خانه تکانی شروع می‌شد. ابتدا تمام وسایل، فرش‌ها و ظروف خانه به کنار جوی آب قنات آورده و شسته می‌شد. چون در آن زمان هنوز استفاده از گچ مد نشده بود، خانم‌های خانه با استفاده از آب آهک دیوار‌های خانه به ویژه آشپزخانه را که در طول سال به علت پختن غذا سیاه شده بود، رنگ می‌کردند.

ظروف شکسته و لب‌پر شده را نیز جمع‌آوری می‌کردند و بیرون می‌ریختند و درعوض، ظروف جدیدی جایگزین می‌کردند. اعتقاد بر این بود که با بیرون انداختن ظروف قدیمی و شکسته سال گذشته، بدبختی و فقر نیز از خانه بیرون می‌رود و بنابراین هرکس ظروف قدیمی را نگه دارد، دچار بدبختی خواهد شد.

البته خانواده‌هایی که فقیرتر بودند و نمی‌توانستند تمام ظروف کهنه را بیرون بریزند، برای آنکه دچار بدبختی و فلاکت نشوند، با شکستن و دور انداختن یک ظرف کوچک مانند: لیوان یا بشقاب سفالی به این سنت عمل می‌کردند.

 

خرید لباس و کفش عید

علی ابراهیمی، ساکن محله حاجی آباد شصت‌وهفت‌ساله است. در دوران کودکی او لباس نو به معنای امروزی وجود نداشته و بچه‌ها همین که لباس تازه‌ای به تن می‌کردند، برایشان رضایت‌بخش بوده است. او درباره لباس عید می‌گوید: در دوران ما بیشتر خانواده‌ها به دلیل فقر مالی، توانایی خرید لباس تازه و نو به معنی امروزی را نداشتند، بچه‌ها نیز همین که لباس جدیدی به تنشان می‌شد، خوشحال بودند و کاری به کهنه و نو بودنش نداشتند.

خرید لباس و کفش سالی یک‌بار و در آستانه نوروز انجام می‌شد. یک ماه قبل از عید بچه‌ها به همراه پدر به مغازه کفاشی که در محله یا شهر بود، می‌رفتند و استاد کفاش بعد از گرفتن اندازه پای بچه‌ها شروع به ساخت کفش‌ها می‌کرد. چند روز به عید مانده هم پدر به مغازه کفاشی می‌رفت و کفش‌های نو را تحویل می‌گرفت. این کفش‌ها چرمی و بسیار محکم بودند و تا دو سال عمر می‌کردند.

این شهروند محله حاجی آباد از لباس‌های معمولی و گاه تکراری شب عید می‌گوید و ادامه می‌دهد: معمولا مادر‌ها با انجام برخی تغییرات بر روی لباس بچه‌های بزرگ‌تر، همان لباس را برای بچه‌های کوچک‌تر آماده می‌کردند و با این کار همان لباس کهنه به جای لباس نو به تن بچه کوچک‌تر می‌شد.

البته همیشه هم این‌طور نبود و خانواده‌هایی که توان مالی بهتری داشتند هر سال یک دست لباس و کت و شلوار نو برای فرزندان خود سفارش می‌دادند. یکی از بهترین لباس‌هایی که در شب عید به تنم‌کردم، کت هفت رنگی بود که مادرم با تکه‌های باقی مانده از لباس‌های دوخته شده، دوخته بود. هرگز به چند تکه بودن این کت فکر نمی‌کردم و فقط به خاطر اینکه مادرم کت را دوخته بود، خیلی خوشحال بودم و به خاطر همین کت حسابی پز می‌دادم.

 

پریدن از روی آتش در چهار شنبه‌سوری

یکی از سنت‌های ویژه نوروز، رسم چهار‌شنبه‌سوری و پریدن از روی آتش بود که درگذشته با شیوه خاصی انجام می‌شد. فهمیده در توضیح این رسم قدیمی می‌گوید: در چهارشنبه‌سوری‌های قدیم سنت قدیمیِ پریدن از روی آتش بود. برای این کار هیزم و چوب‌هایی را که از قبل آماده کرده بودند در سه نقطه قرار می‌دادند و روشن می‌کردند.

بعد از آنکه شعله‌های آتش فروکش می‌کرد و زغال‌های سرخ نمایان می‌شد، خانواده‌ها شروع به پریدن از روی آتش می‌کردند و در حال پریدن این اشعار را تکرار می‌کردند: سرخی تو از من، زردی من از تو، هر فردی باید حداقل هفت مرتبه از روی آتش می‌پرید، این پریدن‌ها و خواندن اشعار تا زمان خاکسترشدن زغال‌ها ادامه داشت.

اعتقاد بر این بود که شیاطینی که درخانه و اطراف اهالی خانه هستند با دیدن این آتش متواری خواهند شد، به همین دلیل افرادی را که دارای امراض روانی و مالیخولیایی بودند، مجبور می‌کردند که از روی این آتش بپرند، به این امید که شفا پیدا کنند.

حتی خانم‌هایی‌که باردار نمی‌شدند برای دورکردن شیاطین و بچه‌دار شدن از روی آتش می‌پریدند. کسی اجازه خاموش کردن این آتش و ریختن آب بر روی آن را نداشت، چون معتقد بودند شیاطین و اهریمنان دوباره باز خواهند گشت. بعد از پایان مراسم همگی به خانه می‌رفتند و آتش خود به خود خاموش می‌شد.

 

آداب و رسوم فراموش‌شده آغاز سال نو از زبان اهالی محله چهاربرج

 

ملاقه‌زنی توسط بچه‌های محله

ابراهیم سرباز، اهل خیابان شاهنامه ۲۳ در محله چهاربرج است. او که متولد سال ۱۳۳۷ است به همراه دیگر بچه‌های محله، یکی دیگر از سنت‌های نوروز، یعنی ملاقه زنی را انجام می‌داده است، سنتی که حالا تقریبا فراموش شده است.

سرباز در توضیح این مطلب می‌گوید: ملاقه‌زنی یکی از رسوم جالب و هیجان‌انگیز نوروز بود که بیشتر توسط بچه‌های محله برگزار می‌شد. با تاریک شدن هوا تعدادی از بچه‌های محل در حالی که سرو‌صورت خود را پوشانده بودند، با قاشق و ملاقه‌ای در دست به در خانه اهالی می‌رفتند و با خواندن اشعاری متناسب با روحیات خانواده و حال‌و‌هوای عید از صاحب‌خانه عیدی می‌گرفتند.

این عیدی بستگی به وضعیت مالی خانواده‌ها داشت، آن‌هایی که وضعیت مالی خوبی داشتند، پنج‌قرانی به بچه‌ها می‌دادند؛ برخی خانواده‌ها نیز نخود وکشمش و میوه و شیرینی می‌دادند. روش دیگر ملاقه‌زنی نیز این‌طور بود که چند نفر از بچه‌ها به بالای پشت‌بام می‌رفتند و با آویزان کردن شال یا چادری از نورگیر خانه، عیدی خود را دریافت می‌کردند.

 

مهره‌اندازی و فال حافظ

سنت مهره‌اندازی که با هدف آگاهی و پیش‌بینی سرنوشت فرد در سال جدید انجام می‌شد نیز مراسمی بود که در شب سال تحویل این منطقه انجام می‌شد. سرباز در توضیح این سنت می‌گوید: چند روز مانده به سال تحویل همه افراد فامیل به ویژه خانم‌های فامیل، مهره‌هایی را در داخل کوزه‌ای می‌انداختند و درِ کوزه را می‌بستند.

این کوزه در گوشه‌ای از خانه بود تا هنگامی که شب تحویل سال نو فرا می‌رسید. در این شب همه خانواده جمع می‌شدند و مراسم مهره‌اندازی را انجام می‌دادند. انجام این کار این‌طور بود که یکی از افراد با ذوق و شاعر فامیل که  اشعار بسیاری را حفظ بود، بعد از خواندن شعری دستش را داخل کوزه می‌برد و مهره‌ای را بیرون می‌آورد.

کسی که مهره را انداخته بود، با توجه به شعری که خوانده شده بود، متوجه می‌شد که به هدف و آرزویش در سال جدید خواهد رسید یا خیر. به عنوان مثال اگر پسری قصد ازدواج با دختری را داشت، با شنیدن اشعاری که مفهوم وصال و شادی را داشت، متوجه می‌شد که به آرزویش خواهد رسید، اما اگر اشعاری با مفهوم فراق و جدایی بود متوجه می‌شد که به وصال آن دختر نخواهد رسید. تفأل به فال حافظ که در این سال‌ها مرسوم شده در واقع نوع جدید و تغییر یافته همان مهره‌اندازی قدیم است.

 

پلو شب عید در کنار خانواده

شب عید خانواده در کنار هم جمع می‌شدند و بهترین غذا را که همان پلو شب عید بود، به افتخار ورود به سال جدید و عید نوروز می‌خوردند. ابراهیمی در توضیح بیشتر می‌گوید: بیشتر مواد غذایی مورد استفاده اهالی مانند: گوشت، پنیر، مربا وکره توسط خود اهالی تولید می‌شد و برخی از اقلام غذایی از بیرون خریداری می‌شد. یکی از این اقلام غذایی برنج بود، برنج غذای ویژه شب عید بود و خانواده‌ها دراین شب پلو می‌خوردند.

نوع و مواد این پلو بستگی به ثروت و فقر خانواده داشت، ثروتمندان برنج را با گوشت گوسفندی، مرغ، بوقلمون و حتی ماهی می‌خوردند و فقرا برنج را با آش، عدس و ماش صرف می‌کردند. علاوه بر این برنج شب عید، در برخی از سال‌ها نیز ارباب ده به مناسبت روز اول نوروز دیگ برنجی برپا می‌کرد و از افرادی که برای تبریک به خانه‌اش می‌رفتند با همین برنج پذیرایی می‌کرد. میهمانان، چون می‌دانستند که برنج به اندازه کافی و فراوان وجود دارد تا جایی که می‌توانستند از این برنج می‌خوردند و به قول معروف شکمی از عزا در می‌آوردند.  

 

آداب و رسوم فراموش‌شده آغاز سال نو از زبان اهالی محله چهاربرج

 

دید و بازدید جلوی درِ خانه

غلام‌حسن قنبرپور که متولد سال ۱۳۱۸ است، از ساکنان قدیمی محله چهاربرج است. این پیرمرد هفتادوهشت‌ساله درباره سنت دید و بازدید‌های عید نوروز می‌گوید: دیدوبازدید عید در آن سال‌ها تنها  منحصر به اقوام و خویشان نبود و همه محله برای تبریک عید به خانه یکدیگر می‌رفتند.  

قنبرپور در این‌باره می‌گوید: صبح روز اول عید همه مرد‌ها ابتدا به خانه کدخدا و داروغه محل و بعد از آن به دیدن بزرگان فامیل و ده می‌رفتند. دید و بازدید عید منحصر به اقوام و خویشان نبود، حتی کسانی که با همدیگر قهر بودند به توصیه بزرگان محله، به خانه یکدیگر می‌رفتند و به مبارکی سال نو با یکدیگر آشتی می‌کردند.

دید و بازدید‌ها تا اذان ظهر ادامه داشت. در این زمان خانواده‌های هر فامیل به خانه بزرگ فامیل می‌رفتند و نهار را درخانه او می‌خوردند. در برخی از سال‌ها نیز ارباب ده، همه مردان و زارعان را به خانه خود دعوت می‌کرد و نهار یا شام مفصلی می‌داد.

گاهی اوقات به دلیل جمعیت بالای محله و کمبود وقت، فرصت بازدید از همه نبود، به همین دلیل اهالی خانه، شیرینی، کشمش و میوه را داخل سینی‌های مسی می‌چیدند و جلوی درِ خانه می‌ایستادند. بازدیدکننده‌ها نیز در حال عبور از جلوی این خانه‌ها عید را تبریک می‌گفتند و میوه و شیرینی خود را بر می‌داشتند و با این روش دید و بازدید از تمامی اهالی انجام می‌شد.

 

تخم‌مرغ‌های رنگی عید

بیشترین خاطرات شیرین بچه‌ها در ایام عید مربوط به عیدی دادن‌های والدین و اقوام است، بچه‌های گذشته نیز چنین عیدی‌هایی داشتند. علی ابراهیمی در این‌باره می‌گوید: برای ما بچه‌ها عیدی گرفتن از خود عید هم مهم‌تر بود، وقتی به خانه اقوام، دایی، عمه و عمو می‌رفتیم، ساکت و مؤدب کنارشان می‌نشستیم.

آن‌ها نیز که از این مؤدب بودن ما تعجب می‌کردند، دست به جیب برده و یک پنج‌قرانی عیدی می‌دادند. در بین همه اقوام ما دایی‌ام که مغازه‌دار بود بیشترین عیدی را به من می‌داد. عیدی همیشه پول نبود و برخی از اقوام به جای پول نخود و کشمش و حتی تخم‌مرغ‌رنگی می‌دادند.

ابراهیمی می‌گوید که آماده کردن تخم‌مرغ‌رنگی بیشتر کار مادربزرگ‌ها بود. به این صورت که مادربزرگ‌ها بعد از آب‌پز کردن تخم‌مرغ‌ها، با استفاده از رنگ‌های دست‌‎ساز و سنتی که خودشان درست کرده بودند، تخم‌مرغ‌ها را رنگ می‌کردند و در سبدی می‌چیدند و در روز اول عید به بچه‌های محله و اقوام، عیدی می‌دادند.

ما نیز با همین تخم‌مرغ‌های رنگی با هم مسابقه می‌دادیم. به این صورت که تخم‌مرغ‌ها را به یکدیگر می‌زدیم، تخم‌مرغ هرکسی زودتر می‌شکست باید تخم‌مرغ‌هایش را به فرد برنده می‌داد. گاهی بچه‌ها برای آنکه تخم‌مرغشان دیرتر بشکند تخم‌مرغ را داخل نمک می‌گذاشتند. یکی از بچه‌ها با استفاده از همین ترفند موفق به شکستن ۱۰ عدد از تخم مرغ‌های بچه‌های محله می‌شد و علاوه بر تخم‌مرغ‌ها از هر کدام یک پنج‌قرانی نیز می‌گرفت.

 

گروه بازیگران هندی

در طول ایام عید گروه‌های بازیگری و نمایشی با حضور در محله و اجرای نمایش‌های مختلف اوقات شادی را برای مردم فراهم می‌کردند. فهمیده در این باره می‌گوید: در آن سال‌ها، چون امکانات کمتری برای تفریح و شادی وجود داشت، اهالی اوقات فراغت و تعطیلی خود را با انجام بازی‌های محلی مختلف مانند: خر سه پایه، توپ زنجیر پله، آب پوشتک، توپ و چوب و کشتی محلی می‌گذراندند. بیشتر این بازی‌های محلی به صورت گروهی و دسته‌جمعی انجام می‌شد. بزرگان و جوانان محله نیز با علاقه و تعصب خاصی آن را انجام می‌دادند.

در کنار این بازی‌های محلی، هر سال در ایام عید گروهی از بازیگران محلی که با نام گروه نمایشی هندی‌ها مشهور بودند، به محله می‌آمدند. این گروه نمایشی در میدانی به نام میدان عیدگاه یا نوروزگاه  مستقر می‌شدند. گروه نمایشی هندی‌ها با انجام کار‌های خارق‌العاده مانند: چشم‌بندی، شعبده‌بازی، زنجیر پاره کردن و رقص‌های سنتی فضای شاد و سرگرم کننده‌ای را برای مردم محله فراهم می‌کردند. آن‌ها هیچ‌کدام به نظر هندی نبودند، اما به خاطر کار‌های شعبده‌بازی‌شان به این عنوان معروف شده بودند.

او در خصوص سنت دیرینه کشتی در موعد نوروز نیز می‌گوید: در روز ۱۳ فروردین همه اهالی منطقه درگود کشتی فردوسی که در محله فردوسی برگزار می‌شد، حاضر می‌شدند و پهلوانان حاضر در مسابقات را تشویق می‌کردند.
در پایان وقتی از آن‌ها می‌خواهم عید‌های نوروز دیروز و امروز را با یکدیگر مقایسه کنند، همگی با هم یک نظر دارند: عید‌های گذشته شادتر و بهتر از امروز بود.

 

این گزارش پنج شنبه، ۲۴ اسفند ۹۶ در شماره ۲۳۰ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44